خراسان جاویدان

حضرت علی (ع) : هر کس کلمه ای به من بیاموزد مرا بنده خویش می کند×××حضرت عمر:دوستان را بر مبنای تقوا و پرهیزکاری انتخاب کن.

خراسان جاویدان

حضرت علی (ع) : هر کس کلمه ای به من بیاموزد مرا بنده خویش می کند×××حضرت عمر:دوستان را بر مبنای تقوا و پرهیزکاری انتخاب کن.

اهداف جامعه شناسی


نویسنده: مسعود تلخابی

 

جامعه شناسی پیش بینی رفتار اجتماعی را ممکن می سازد، و راه  نظارت بر آن را هموار می سازد. این مقصد در جامعه نوین به صورتهای گوناگونی تحقق می یابد. (کوئن 1372, 2)

جامعه شناسی به تخفیف تعصب ها و پیشداوری هایی که مانع انعطاف پذیری بیشتر انسانها در برخورد با موقعیتهای تازه می شوند، کمک می کند. (کوئن 1372, 2)

جامعه شناسی شیوه های نگرش و واکنش نوینی را در برخورد با سیمای پیوسته متغیر واقعیت اجتماعی، برایمان فراهم می آورد. (کوئن، 1372: 2)

 

منابع:

کوئن, بروس) 1372(.درآمدی به جامعه شناسی. ترجمه محسن ثلاثی. تهران: فرهنگ معاصر.

 

 

سعدی واقعا مرد بزرگی است

میگن:شخصی از یک دهات میگذشت که یک خانه ی پُر گرد و غبار را دید!پرسید این خانه از کیست؟ گفتند:از سعدی: پرسید یعنی سعدییِ شیرازی؟ گفتند بلی.
روزی آن مرد سعدی را دید و گفت:
سعدیا شیرازیا نامت به سر ! خانه ات را دیدم از خاک و خز است.
و سعدی در جوابش گفت:
دیگران رفتند و ما نیز می رویم! از برایِ چند روزِ ما بس است.

واقعا که سعدی مرد بزرگی است!



نسل کشی بوسنی

نسل کشی بوسنی به دو نسل کشی توسط نیروهای صرب در سربرنیتسا در سال 1995 و پاکسازی قومی که در سراسر بوسنی توسط ارتش صرب در طول جنگ 1992-1995 انجام گرفته ‌است مربوط می‌شود. این کشتار را دومین فاجعه انسانی در اروپا پس از جنگ جهانی دوم می‌دانند. گرچه پس از آنکه در 11 ژوئیه 1995 نیروهای مسلح صرب وارد شهر سربرنیتسا (در بوسنی و هرزگوین امروزی) شدند سازمان ملل پیشتر این منطقه را زیر پوشش امنیتی خود قرار داد اما سربازان صرب در مدت 5 روز اشغال این شهر 8هزار مسلمان را قتل عام کردند.

جنگ بوسنی سرانجام در سال 1995 با مداخله نظامی امریکا و نیروهای ناتو به پایان رسید؛ دادگاه‌های بین المللی بعدها از این کشتار با عنوان نسل کشی یاد کردند."رادووان کاراجیچ" رییس جمهوری اسبق صربستان و "راتکو ملادیچ" فرمانده اسبق ارتش صربستان، عاملین اصلی این جنایت شناخته‌شدند که کاراجیچ و ملادیچ به ترتیب در سال 2008 در "بلگراد" و 2011 در "لازاروو" دستگیر شدند.

گفتنی است چندی قبل "گاردین" در گزارشی اعلام کرد که بر اساس اسناد طبقه‌بندی شده دولت‌های امریکا، انگلیس و فرانسه شهر سربرنیتسا را که سازمان ملل "منطقه امن" اعلام کرده بود، تسلیم صرب‌ها کردند.


حرف دل بچه های اهل سیک افغانستان


اسلامم آرزوست

ღروزی پیامبر اسلام(ص)، با گروهی از اصحابش کنار راهی نشسته و مشغول گفتگو بودند . در این هنگام، جنازه‌ای از دور به نظر رسید . رسول خدا(ص) به احترام جنازه، از جای برخاست . دیگر اصحاب هم به پیروی از حضرت، بلند شدند و ایستادند . وقتی جنازه عبور داده شد، کسی از حضرت پرسید: «چرا به احترام جنازه یک یهودی برخاستید ؟». رسول اکرم(ص) از این پرسش، ناراحت شد و فرمود: « همه باید به جنازه، بدون توجّه به مذهب یا اُمّتی که به آن متعلّق بوده، احترام کنند ؛ ولی حساب آن میت، با خداست».ღ
منبع: داستان‌هایی از زندگی پیامبر ما، غلامرضا سعیدی، ص 146.



برای دیدن ویدیو کلیک نماید




اهل افغانستانم

اهل افغانستانم

اولاد آریانم

فرزند خراسانم

قبل از همه انسانم

**********

از انسانیت شادم

از تعلق آزادم

فارغم ز تبعیض

جنس و قوم و نژادم

*************

آزادگی ما

ایستادگی ما

همبستگی ما

رمز بقای ماست

**********

خدای ما یکیست

وطن ما یکیست

نی سنی و نه شیعه

اما مسلمانم

************

دنیای انسانی

دوستی و همدلی

یا ری و برادری

بی حد و انتهاست

************

انسان و همدمیم

همه فرزند آدمیم

اعضای باهمیم

در اصل آفرینش از یک جوهریم

**************

اهل افغانستانم

اولاد آریانم

فرزند خراسانم

قبل از همه انسانم


عبدالوکیل کوچی

حیدرقلی کابلی افغانی



حیدرقلی کابلی افغانی (۱۴ فوریه ۱۸۷۶ در کابل - ۱۹۵۲ در کرمانشاه)، شناخته شده با نام سردار کابلی، روحانی اهل افغانستان بود. وی برای تحصیلات حوزوی به نجف رفت و پس از آن برای تبلیغ تشیع در کرمانشاه به این شهر رفت و تا پایان زندگی در این شهر زندگی کرد.
زندگی
حیدرقلی کابلی افغانی در هجدهم محرم ۱۲۹۳ (قمری) در محله قزلباش‌های چنداول در کابل متولد شد. پدرش نورمحمدخان افغانی سردار عالی‌رتبه ارتش مستعمره هند بود. مادر وی به نام مریم ملقب به چوریشاه (در زبان ازبکی به معنای کنیز) دختر یکی از رجال ازبک به نام علی مرادخان بود. چهار ساله بود که عبدالرحمن‌خان، با حمایت انگلستان به امیری افغانستان رسید و نور محمد خان که از سرداران عالی‌رتبه ارتش بود همراه با خانواده‌اش به لاهور که در آن زمان یکی از ایالات مستعمرۀ بریتانیا در هند محسوب می شد، مهاجرت رفت. سردار کابلی به همراه خانواده اش مدت هفت سال (۱۲۹۷ - ۱۳۰۴ ق) در لاهور مهاجر بود.
حیدرقلی که فرزند ارشد خانواده بود، در لاهور به مکتب‌خانه و مدارس دولتی بریتانیا رفت. وی در مدت هفت سال پایه‌های علوم جدید را در لاهور فراگرفت و همچنین در مکتب‌خانه، علوم دینی و قرآن آموخت. گفته می شود که خانوادۀ وی در لاهور تحت سختگیری ها و آزار دولت مستعمره هند بوده اند و به همین دلیل در سال ۱۳۰۴ (قمری) از لاهور به بندر بصره در عراق مهاجرت کردند.
تحصیلات
حیدرقلی در عراق به حوزه نجف رفته و نزد افرادی مانند شیخ علی اصغر تبریزی تحصیلات حوزوی خود را آغاز کرد. وی پس از شش سال به درجۀ اجتهاد رسید و تقریباً از این زمان به نام سردار کابلی شناخته شد. وی همچنین از میرزا محمد علی دشتی و سید یحیی خراسانی، «اجازه»ی نقل روایات دریافت کرد.
آشنایی با زبان‌های خارجی
سردار کابلی همراه با فراگیری علوم معقول (فلسفه، حکمت و هیئت) و منقول (فقه و اصول)، زبان‌های عربی، انگلیسی، عبری و اردو را نیر فرا گرفت. وی علاوه بر تکلم و محاوره، برخی از تالیفات خود را به این زبان ها نگارش کرده و بعضی از کتب خارجی را نیز ترجمه نمود. وی در زمینۀ زبان عبری پژوهش هایی انجام داد و برخی از نظرات دانشمند مسیحی عراق اب انستاس دربارۀ واژه شناسی را رد کرد. وی همچنین سروده‌هایی به زبان اردو و انگلیسی دارد.
مهاجرت به کرمانشاه
سردار کابلی از تاریخ ۱۳۱۰ قمری (۱۸۹۲ میلادی) همراه خانواده به قصد تبلیغ اسلام و انجام رسالت برای تنویر و ارشاد جامعه اسلامی، به کرمانشاه مهاجرت کرد. در آن زمان شهر کرمانشاه بزرگترین شهر غرب ایران و مرکزیت سیاسی این منطقه به حساب می‌آمد.
زندگی در کرمانشاه
سردار کابلی در کرمانشاه به بحث و وعظ پیرامون مسائل اسلامی می پرداخت و می کوشید شاگردانش را با خود همراه کند. وی در کرمانشاه با آخوندی به نام شیخ عبدالرحمن شافعی مکی آشنا شد و با وی در ارتباط قرار گرفت و فن کیمیاگری را از وی آموخت. وی مدام به مطالعه یا نوشتن کتاب مشغول بود. گفته می شود که کتاب های تاج العروس (فرهنگ عربی به عربی در ۲۰ جلد اثر م‍ح‍م‍د ب‍ن‌ م‍ح‍م‍د م‍رت‍ض‍ی‌ زب‍ی‍دی‌) و دانشنامه بریتانیکا را همیشه در کنار خود داشت و مدام به آن ها رجوع می کرد. همچنین به صورت پیوسته به مطالعۀ ریاضیات مشغول بود. وی همچنین به فهرست نویسی و حاشیه نویسی بر متون قدمی می پرداخت.
خوش‌نویسی
سردار کابلی در نستعلیق و شکسته نستعلیق توانایی داشت. نمونه این دو خط را می‌توان از حواشی وی بر کتاب «شهاب» تألیف قاضی ابوعبدالله خضاعی و در «غیة التعدیل» مشاهده نمود که هر دو کتاب به طریق افست چاپ گردیده است.
مرگ
حیدرقلی سردار کابلی، در سحرگاه یکم جمادی‌الاول ۱۳۷۲ (قمری) (برابر با ۲۷ دی ۱۳۳۱ خورشیدی و ۱۷ ژانویۀ ۱۹۵۳ میلادی) در حال نماز در ۷۹ سالگی در کرمانشاه درگذشت. جنازۀ وی پس از برگزاری مراسمی در کرمانشاه طبق وصیت خودش به نجف اشرف انتقال داده شد و در چهارم جمادی‌الاول ۱۳۷۲ (قمری) در وادی‌السلام در جوار مرقد مطهرامام علی علیه‌السلام به خاک سپرده شد.

نمونه کلام صوفی عشقری

ای بت فرنگ آیین رحم بر دل ما کن
میتپم به خاک و خون حال من تماشاکن
یا رضای خود میخواه یا بگفته یی ماکن
شوخ آرمنی زاده یکدمی مدارا کن
یا بیا مسلمان شو یا مرا نصارا کن
از رخ چو خورشیدت نوک برقه بالا کن
بر سر اسیرانت صبح حشر برپا کن
شانه زن به زلف خود پیچ کاکلت واکن
شوخ آرمنی زاده یکدمی مدارا کن
یا بیا مسلمان شو یا مرا نصارا کن
سرمه یی مروت را زیب چشم شهلا کن
خاکسار عشقت را جان من تسلا کن
پیچ و تاب زلفت را اندک اندکی وا کن
شوخ آرمنی زاده یکدمی مدارا کن
یا بیا مسلمان شو یا مرا نصارا کن
یا قدم سفلی نه یا وطن به علیا کن
یا میان ظلمت باش یا بنور ماوا کن
هرچه خواهشت باشد ای مه یی دل آراکن 
شوخ آرمنی زاده یکدمی مدارا کن
یا بیا مسلمان شو یا مرا نصارا کن
عشقری اسیرت شد جانبش تماشا کن
عقده یی دل اورا با کرشمه یی وا کن
حاجتش برار آخر آرزویش اجرا کن
شوخ آرمنی زاده یکدمی مدارا کن

یا بیا مسلمان شو یا مرا نصارا کن


مطالب مرتبط:غلام نبی صوفی عشقری

نئونازیسم

نئونازیسم

 

نئونازیسم و نئوفاشیسم به جمعیت‌ها یا جنبش‌های سیاسی برای زنده کردن دوباره نازیسم و فاشیسم اشاره دارد، به صورتی که بعد از جنگ جهانی دوم رواج یافتند.

عقاید

جنبش‌های نئونازی به آدولف هیتلر وفادار هستند، و نشان ملی آلمان نازی (صلیب شکسته)، و هر چیزی که متعلق به آلمان دوره ۱۹۳۳ تا ۱۹۴۵ باشد.

دامنه فعالیت

نئونازیسم در اروپا و آمریکای شمالی وجود دارد و نژاد گرایی و برتری نژادی را می‌آموزد. این آموزه‌ها وفاداری به اصول نخستین نازیسم، اعتقاد به برتری نژاد آریایی را پوشش می‌دهد. نئونازی‌ها در اروپای شرقی و پس از سقوط کمونیسم فعالیت بسیار گسترده‌ای را آغاز کرده‌اند و در مدّت زمان اندکی توانسته‌اند گروه‌های بزرگ و سازمان‌یافته‌ای را تشکیل بدهند. اصول اولیه این گروه‌ها متضاد اخلال در آرامش و امنیت ملی یک جامعه و یا یک کشور است.

 

شروع جنگ جهانی اول

در اوائل قرن بیستم و با شروع جنگ جهانی اول ابرقدرتهای دنیا
چه کشورهائی بودند ؟

در واقع بعد از شکست ناپلئون از روسیه در اوائل قرن نوزدهم، انگلستان و روسیه همواره قدرتهای برتر دنیا محسوب میشده اند .

ضمن اینکه در ابتدای قرن بیستم آلمان و ژاپن دو قدرت در حال اوج بودند که بیشترین سرعت رشد صنعتی ، نظامی و اقتصادی را در جهان دارا بودند . فرانسه هم که چندین قرن است نفوذ فرهنگی خود را بر جهان حفظ کرده است .

عکس بالا به سال ١٩١٣ گرفته شده ، حدود یک سال پیش از شروع جنگ جهانی اول .

این دو چهره با این درجه از شباهت برادر نیستند بلکه پسر دایی یکدیگرند .

یکی جورج پنجم پادشاه انگلستان ( سمت راست با یونیفرم سفید) و دیگری تزار نیکلای دوم پادشاه روسیه ، و هر دو نوه ملکه ویکتوریا !

این عکس در برلین گرفته شد و این دو پادشاه مفخم مهمان ارجمند امپراتور آلمان میباشند.

هنوز با وجود تمام رقابتها هیچ کس گمان نمیبرد که در کمتر از یک سال بزرگترین و خونینترین جنگ تاریخ تا آن زمان میان همین دو کشور و آلمان آغاز گردد .

برای تکمیل شگفتی ما آگاهی از این نکته کافی است که ملکه ویکتوریا نواده دیگری هم در قدرت داشت : کایزر ویلهلم قیصر آلمان !!

بله پادشاه انگلستان ، قیصر آلمان و تزار روس هر سه از نوادگان ملکه ویکتوریا هستند که در سال ١٩٠١ ، دوازده سال پیش از این عکس بعد از به اوج رساندن قدرت امپراتوری بریتانیا در جهان از دنیا رفته .

و حالا سوالی که مطرح میشود این است که با این همه ارتباطات فامیلی بین پادشاهان کشورهای مختلف اروپائی عامل صف کشی های جنگ جهانی اول چه بود ؟

این موضوع به خصوص در مورد انگلستان اهمیت ویژه ای دارد چرا که چه امپراتوری آلمان در جنگ بین الملل اول و چه آلمان نازی در جنگ جهانی دوم سعی داشتند با انگلستان وارد جنگ نشوند .

اما چرا انگلستان در هر دو جنگ مقابل آلمان ایستاد ؟

اگر انگلستان در یکی ازین دو جنگ کنار آلمان می ایستاد و یا بیطرف میماند روند تاریخ به کل تغییر میکرد اما چرا انگلستان رویایی با آلمان را انتخاب کرد در حالی که در هر دو جنگ منافع انگلستان مستقیماً از طرف آلمان تهدید نشده بود ؟

این تنهاد محل خالی از سکنه نیست


این تنهاد محل خالی از سکنه نیست

این داستان به اساس واقعیت نوشته شده است:


گفت کوی با شاهد حادثه


طبیعت زیبای خداوند انسان را به دور دستها میبرد که تا انسان از قدرت بی همتای خداوند بیشتر اگاه شود . و هیچ گاهی وجود الهی را فراموش نکند  اما در این میان بعضی چیز ها یسر را انسان میاید که انسان را به یاد وحشت آدمی می اندازد شاید این هم موجزه الهی است که سر راه ما قرار می دهد .

اولایل بهار بود کم کم هوا سرد بود اما بانهم خوش آیند بود دل آدم می شد که به دل طبیعت رفته و از زیبای آن از نزدیک استفاده کنی یک از روستا های ولایت پروان بود تقریبا نزدیک به شهر بود خانه های گلی روستای اما کاملا بی سر صدا انگار هیچ کسی انجا نیست ما بخاطر ی که آب به سر صورت خود بزنیم از موتر پاین شده کنار جوب آب رفتیم خانه ها شکست ریخت بود من که دنبال سوژه بودم پیره زنی را دیدم از راه رد می شود ازش خواهش کردم که بامن حرف بزند با بسیار خواهش تمنا حرفم را قبول کرد آمد کنار من در زیر درخت نشستیم از پیره زن خواستم که خود را معرفی کند گفت

--نامم گل جان(مستعار) است از قریه قعله (..........) استم قریه نزدیک این قریه ماهم در همسایه گی این قریه بودیم وقتی که در زمان روسها قریه ما بمباران شد ما مهاجر شدیم به کراچی پاکستان رفتیم بعداز چند سال آمدیم در سرزمین ها ی خود خانه انداختیم به امین خاطر است که انجا را قعله (......) می گویم

-- خاله جان درباره این قریه بگو چرا دراین جا کسی زندگی نمیکند ؟؟؟

--سالها پیش این جا مردم بود مردمی که ما هم دیگر را سخت دوست داشتیم در شادی وغم همیشه کنار هم بودیم از یک دیگر بدما نیامد بجه های ما هم دیگر را دوست داشتن با هم دیگر بازی می کردند باهم مسجد می رفتن باهم دیکر مکتب می رفتن اما جنگ همچیز را نا بود کرد بخصوص آمدن طالبان این قریه همگی پشتون بودند با آمدن طالبان خوسته ناخواسته این مردم با طالبان رفتند شایدهم بخاطر نان دراوردن به خانوانده های خود وشاید هم صدها دلیل دیگر .

تا زمانی که طالبان درمنطقه بودند این جا پر مردم بود فکر می کردی تمام دولت این جاست تمام مردم و شادهایشان این جاست

وقتی که طالبان از منطقه شکست خوردند یک تعداد این مردم به کابل رفتند تعداددیگر هم به پاکستان شاید هم تعدای به کشور های دیگر کسانی که ما انان را از خود میدانستیم از ما دور شدند مارا بیگانه حساب کردند من میگم این جنگ بود که خانه ویرانما کرد این جناهای در گیر جنگ بود که مارا از وجود ما جدا کرد جنگ برنده ندارد هردو طرف بازنده است هردو طرف قربانیست هردو طرف خانه ویران است مانند این قریه

در سال های اول دولت کرزی یک خانواده این قریه آمد مدتی در اینجا بودند اما چارطرف خانه خود را ماین فرش کرده بودند و سر ماین خار هارا گذاشته بودند که کسی داخل حویلی شان نشود معلوم بود که با ترس زندگی میکردند هم میدانستند که این خانواده آمده اما نمیدانستند که دور خانه را ماین گذاشته اند

یک شب که صدای انفجار آمد ما که باا نفجار آشنا بودیم از خانه های خود خارج نشدیم صبح شد خبر آمد که یکی از همسایه های ما زخمی شده پرس جو کردیم که چرا معلوم شد که در تاریکی شب میخواست به خانه همان خانواده داخل شود که ماین زدش و پایش قعطه شده بعداز مدت چند هفته مردی که پایش را از دست داده بود از شفا خانه آمد و دنبال انتقام رفت یکی از مردان خانواده را کشت تیکه تیکه کرد . این کشتن در معرض عام بود اما این مرد قاتل یک شخص با نفوذ دردولت بود کسی برایش چیزی نگفت همگی از وی می ترسند حتی تا حال مردم از او می ترسد کسی به زدش حرف نمی زند

و او خانوده پشتون اخرین خانواده پشتون هابود که در این قریه بودند کسی خبر نشد که کی و چی وقت از قریه رفتند بعضی ها می گفتند که شب در تاریکی از منطقه رفتند به کابل وشاید هم به ایران یا پاکستان

--ایا دولت ویا پولیس در این قضیه دخالت نکرد ؟

--نی همگی از این مردک میتر سیدند کسی صدای خود را کشیده نمیتواند ودیگر این که خود این آدم هم پولیس است هم دولت کی باید از این بپرسد من دعا میکنم که هر کسی که تخم نفاق را درمیان مردم ماکاشته خداوند در قهر غضب خود گرفتارش کند بخاطری که در این حادثه هادوطرفی که قرباین شد خواسته یا ناخواسته بچه های همین قریه بودند دوستان کودکی همدیگر بودند  هم بازی همدیگر بودند

من همیشه از خودم می پرسم خدا این چی جزای است که برمادادی ماچی گناه کرده بودیم که میان ما تخم نفاق را بنده ها ی خداناترست کاشت

دعامی کنم که خداوند آدم بد را در قهر خود گرفتار کند جزایش را بدهد . این قریه قصه تلخش این است این قریه تنها قریه خالی از سکنه نیست قریه های زیادی است که سکوت ترسناکش هزاران قصه در دل دارد که با خاموشی حکایتش می کند

پیر زن در حالی که اشک از چشمانش میرفت مرا ترک کرد خداحافظی گرفت رفت اما این من بودم که فکر خیالم در میان ویرانه های این قریه دنبال چراها میگشت .