خراسان جاویدان

حضرت علی (ع) : هر کس کلمه ای به من بیاموزد مرا بنده خویش می کند×××حضرت عمر:دوستان را بر مبنای تقوا و پرهیزکاری انتخاب کن.

خراسان جاویدان

حضرت علی (ع) : هر کس کلمه ای به من بیاموزد مرا بنده خویش می کند×××حضرت عمر:دوستان را بر مبنای تقوا و پرهیزکاری انتخاب کن.

کشف آمریکا و بازار داغ تجارت برده


آنگاه که پای اروپایان به قاره آفریقا بازشد جریان تازه‌ای از تجارت برده آغاز گردید.پاپ نیکولاس پنچم توقیعی ویژه برای آلفونسوی پنچم پادشاه پرتغال صادر کرد و به نام تبلیغ مسیحیت به او جازه داد تا در مناطق تازه ای که کشف می شود بت پرستان را به بردگی خود در آورد.پادشاه اسپانیا از سال1528تا1658میلادی پروانه های انحصاری صادر می کرد، که دارندگان آن پروانه‌ها بردگان را از آفریقا به متصرفات اسپانیا در آمریکا منتقل می کردند.درقرن هفدهم میلادی مثلث تجارت برده بوجود آمد.راس این مثلث در بریتانیا بود:کالاها و مواد مصنوعی اروپا را به آفریقا می‌بردند و در مقابل بهای آن برده تحویل می گرفتند و آن بردگان را برای فروش دربازار های آمریکا به نیویورک منتقل می کردند.آنگاه کالاهایی را که به وسیله همین برده ها تولید می‌شد به اروپا حمل می کردند.منافع حاصل در این تجارت برده،چنان که پیشتر آوردیم،یکی از مهمترین عوامل رونق و شکوفایی صنعتی آمریکا بود.در طول مدت دو قرن پانزدهم وشانزدهم میلادی تقریبا 15میلیون آفریقایی به بردگی به بازارهای قاره جدید انتقال یافتند.حتی برخی منابع شمار انسان‌هایی را که تنها در دو قرن هفدهم و هجدهم میلادی بدست اروپاییان در آفریقا به بردگی افتادند تا18میلیون نفر بر آورد کرده اند.در میان اروپاییان،هلندی‌ها و انگلیسی‌ها بیش از دیگران در این ماجرای سرتاپا قساوت و شقاوت دست داشتند.
بر گرفته از کتاب در هوای حق وعدالت اثر محمد علی موحد.ص456

زندگی نامه ابوریحان البیرونی


ابوریحان محمد بن احمد خوارزمی بیرونی یکی از بزرگترین دانشمندان جهان اسلام به سال 362 ه.ق در روستای «بیرون» از شهر خوارزم در یک خانواده گمنام بدنیا آمد. از دوران کودکی بیرونی اطلاعات دقیقی در دست نیست، لکن خصلت تحقیق و هوش سرشار وی زبانزد همه بوده است. در دوران جوانی به خراسان که در آن زمان مرکز علمی بزرگی بود سفر کرد. به خاطر هوش و استعداد زیاد، خیلی زود در علوم زمان خود استاد شد. در جوانی به قلمرو شاهان سامانی راه یافت و با سلطان منصور که خود از ریاضی دانان و منجمان بزرگ بود، آشنا شد و تحت تعلیم و تربیت وی قرار گرفت. در همین سال ها بود که با ابن سینا که هفت سال از او کوچک تر بود آشنا شد.
نخستین مربی ابوریحان بیرونی مردی یونانی بود که در دوران کودکی نام یونانی گیاهان و داروها را به وی آموخت. دومین استاد وی، ابونصر منصور علی عراق از خاندان آل عراق که خود از ریاضی دانان و منجمان بزرگ بوده می باشد. سومین استاد ابوریحان که در رشته حکمت و علوم عقلی شهرت داشت عبدالصمد حکیم بوده
بیرونی از پرکارترین دانشمندان است و آثار علمی وی فراوان است. وی گذشته از معارف نقلی (کلام، فقه و حدیث) تقریبا در همه رشته های تخصصی علوم عقلی اثری ارزشمند از خود به جای گذاشته است.
درگذشت او را در ۲۷ جمادی‌الثانی ۴۴۰ قمری می‌دانند.
#مفهوم_دولت
از دیدگاه وی اولا: تاسیس جامعه سیاسی و دولت برای سعادت اجتناب ناپذیر است . ثانیا نظام سیاسی باید مبتنی بر عدالت باشد. ثالثا معیار عدالت، قانون صحیح است. رابعا قانون صحیح آن است که توام با منصوصات الهی باشد.بدین ترتیب ابوریحان دین را با سیاست در هم می آمیزد و در نهایت وجود دولت را امری بسیار ضروری تلقی می کند.
صفات دولت
1. عدالت
2. امنیت
3. آسایش
4. آبادانی و رفع ظلم از رعیت

انواع دولت

انواع دولت از منظر بیرونی را می توان این گونه بیان کرد:
1.دولت کامله یا آرمانی
بیرونی برای ترسیم دولت آرمانی به عبارت های افلاطون و ارسطو در خصوص شهر برین و آسمانی و نیز شهر فروئین اشاره دارد. شهر خدا و دولت بیرونی در آسمانها نیست بلکه دولتی زمینی است که به شکل کامل در زمان پیامبر(ص) وجود دارد دولت های دیگر تنها در صورتی که مبتنی بر عقل یا منتسب به دولت مذکور باشد حصه ای از مشروعیت را خواهند برد.پس حکومت آرمانی که مدینه فاضله تلقی می شود، حکومت انبیا است
2.خلافت
خلافت را به عنوان یک واقعیت خارجی مطرح کرده و از انواع حکومت ها می داند.
3.سلطنت عادله
وقتی به توصیف دولت منصور شمس المعالی می پردازد، آن را به عنوان سلطان عادل ستایش می کند.
4.دولت جائر یا جاهله
از نظر بیرونی، اگر دولتی صفت عدالت را نداشته باشد و هدفش امنیت، آسایش، آبادانی و رفع ظلم از رعیت نباشد دولت غیر مشروع و دولت فرعونی است. بدین ترتیب حق حکومت اولا و بالذات از آن خداست ولی در مرتبه بعد از آن رسول خداوند(ص) می باشد.

مارکس و قانون







اساس تحلیل های مارکس اندیشه تضاد طبقاتی و مناسبات تولید است.به نظر او 


اجتماع بشری زیربنایی دارد و روبنایی دارد و روبنا منعکس کننده زیر بناست.


زیر بنا همان مناسبات تولید یا به عبارت روشن‌تر مناسبات میان مالکان وسایل 


 تولید و کارگر هاست.قانون بخشی از روبناست که مناسبات تولید درآن انعکاس می‌یابد.


قانون در کنترول طبقه حاکم قرار دارد و ابزاری است که طبقه حاکم برای استمرار حکومت


 خویش و استضاف طبقه کارگر از آن بهره می جوید.آن ها که وسایل تولید را در کنترول خود


 دارند تولیدات فکری جامعه را هم کنترول می کنند.

اهداف جامعه شناسی


نویسنده: مسعود تلخابی

 

جامعه شناسی پیش بینی رفتار اجتماعی را ممکن می سازد، و راه  نظارت بر آن را هموار می سازد. این مقصد در جامعه نوین به صورتهای گوناگونی تحقق می یابد. (کوئن 1372, 2)

جامعه شناسی به تخفیف تعصب ها و پیشداوری هایی که مانع انعطاف پذیری بیشتر انسانها در برخورد با موقعیتهای تازه می شوند، کمک می کند. (کوئن 1372, 2)

جامعه شناسی شیوه های نگرش و واکنش نوینی را در برخورد با سیمای پیوسته متغیر واقعیت اجتماعی، برایمان فراهم می آورد. (کوئن، 1372: 2)

 

منابع:

کوئن, بروس) 1372(.درآمدی به جامعه شناسی. ترجمه محسن ثلاثی. تهران: فرهنگ معاصر.

 

 

نئونازیسم

نئونازیسم

 

نئونازیسم و نئوفاشیسم به جمعیت‌ها یا جنبش‌های سیاسی برای زنده کردن دوباره نازیسم و فاشیسم اشاره دارد، به صورتی که بعد از جنگ جهانی دوم رواج یافتند.

عقاید

جنبش‌های نئونازی به آدولف هیتلر وفادار هستند، و نشان ملی آلمان نازی (صلیب شکسته)، و هر چیزی که متعلق به آلمان دوره ۱۹۳۳ تا ۱۹۴۵ باشد.

دامنه فعالیت

نئونازیسم در اروپا و آمریکای شمالی وجود دارد و نژاد گرایی و برتری نژادی را می‌آموزد. این آموزه‌ها وفاداری به اصول نخستین نازیسم، اعتقاد به برتری نژاد آریایی را پوشش می‌دهد. نئونازی‌ها در اروپای شرقی و پس از سقوط کمونیسم فعالیت بسیار گسترده‌ای را آغاز کرده‌اند و در مدّت زمان اندکی توانسته‌اند گروه‌های بزرگ و سازمان‌یافته‌ای را تشکیل بدهند. اصول اولیه این گروه‌ها متضاد اخلال در آرامش و امنیت ملی یک جامعه و یا یک کشور است.

 

این تنهاد محل خالی از سکنه نیست


این تنهاد محل خالی از سکنه نیست

این داستان به اساس واقعیت نوشته شده است:


گفت کوی با شاهد حادثه


طبیعت زیبای خداوند انسان را به دور دستها میبرد که تا انسان از قدرت بی همتای خداوند بیشتر اگاه شود . و هیچ گاهی وجود الهی را فراموش نکند  اما در این میان بعضی چیز ها یسر را انسان میاید که انسان را به یاد وحشت آدمی می اندازد شاید این هم موجزه الهی است که سر راه ما قرار می دهد .

اولایل بهار بود کم کم هوا سرد بود اما بانهم خوش آیند بود دل آدم می شد که به دل طبیعت رفته و از زیبای آن از نزدیک استفاده کنی یک از روستا های ولایت پروان بود تقریبا نزدیک به شهر بود خانه های گلی روستای اما کاملا بی سر صدا انگار هیچ کسی انجا نیست ما بخاطر ی که آب به سر صورت خود بزنیم از موتر پاین شده کنار جوب آب رفتیم خانه ها شکست ریخت بود من که دنبال سوژه بودم پیره زنی را دیدم از راه رد می شود ازش خواهش کردم که بامن حرف بزند با بسیار خواهش تمنا حرفم را قبول کرد آمد کنار من در زیر درخت نشستیم از پیره زن خواستم که خود را معرفی کند گفت

--نامم گل جان(مستعار) است از قریه قعله (..........) استم قریه نزدیک این قریه ماهم در همسایه گی این قریه بودیم وقتی که در زمان روسها قریه ما بمباران شد ما مهاجر شدیم به کراچی پاکستان رفتیم بعداز چند سال آمدیم در سرزمین ها ی خود خانه انداختیم به امین خاطر است که انجا را قعله (......) می گویم

-- خاله جان درباره این قریه بگو چرا دراین جا کسی زندگی نمیکند ؟؟؟

--سالها پیش این جا مردم بود مردمی که ما هم دیگر را سخت دوست داشتیم در شادی وغم همیشه کنار هم بودیم از یک دیگر بدما نیامد بجه های ما هم دیگر را دوست داشتن با هم دیگر بازی می کردند باهم مسجد می رفتن باهم دیکر مکتب می رفتن اما جنگ همچیز را نا بود کرد بخصوص آمدن طالبان این قریه همگی پشتون بودند با آمدن طالبان خوسته ناخواسته این مردم با طالبان رفتند شایدهم بخاطر نان دراوردن به خانوانده های خود وشاید هم صدها دلیل دیگر .

تا زمانی که طالبان درمنطقه بودند این جا پر مردم بود فکر می کردی تمام دولت این جاست تمام مردم و شادهایشان این جاست

وقتی که طالبان از منطقه شکست خوردند یک تعداد این مردم به کابل رفتند تعداددیگر هم به پاکستان شاید هم تعدای به کشور های دیگر کسانی که ما انان را از خود میدانستیم از ما دور شدند مارا بیگانه حساب کردند من میگم این جنگ بود که خانه ویرانما کرد این جناهای در گیر جنگ بود که مارا از وجود ما جدا کرد جنگ برنده ندارد هردو طرف بازنده است هردو طرف قربانیست هردو طرف خانه ویران است مانند این قریه

در سال های اول دولت کرزی یک خانواده این قریه آمد مدتی در اینجا بودند اما چارطرف خانه خود را ماین فرش کرده بودند و سر ماین خار هارا گذاشته بودند که کسی داخل حویلی شان نشود معلوم بود که با ترس زندگی میکردند هم میدانستند که این خانواده آمده اما نمیدانستند که دور خانه را ماین گذاشته اند

یک شب که صدای انفجار آمد ما که باا نفجار آشنا بودیم از خانه های خود خارج نشدیم صبح شد خبر آمد که یکی از همسایه های ما زخمی شده پرس جو کردیم که چرا معلوم شد که در تاریکی شب میخواست به خانه همان خانواده داخل شود که ماین زدش و پایش قعطه شده بعداز مدت چند هفته مردی که پایش را از دست داده بود از شفا خانه آمد و دنبال انتقام رفت یکی از مردان خانواده را کشت تیکه تیکه کرد . این کشتن در معرض عام بود اما این مرد قاتل یک شخص با نفوذ دردولت بود کسی برایش چیزی نگفت همگی از وی می ترسند حتی تا حال مردم از او می ترسد کسی به زدش حرف نمی زند

و او خانوده پشتون اخرین خانواده پشتون هابود که در این قریه بودند کسی خبر نشد که کی و چی وقت از قریه رفتند بعضی ها می گفتند که شب در تاریکی از منطقه رفتند به کابل وشاید هم به ایران یا پاکستان

--ایا دولت ویا پولیس در این قضیه دخالت نکرد ؟

--نی همگی از این مردک میتر سیدند کسی صدای خود را کشیده نمیتواند ودیگر این که خود این آدم هم پولیس است هم دولت کی باید از این بپرسد من دعا میکنم که هر کسی که تخم نفاق را درمیان مردم ماکاشته خداوند در قهر غضب خود گرفتارش کند بخاطری که در این حادثه هادوطرفی که قرباین شد خواسته یا ناخواسته بچه های همین قریه بودند دوستان کودکی همدیگر بودند  هم بازی همدیگر بودند

من همیشه از خودم می پرسم خدا این چی جزای است که برمادادی ماچی گناه کرده بودیم که میان ما تخم نفاق را بنده ها ی خداناترست کاشت

دعامی کنم که خداوند آدم بد را در قهر خود گرفتار کند جزایش را بدهد . این قریه قصه تلخش این است این قریه تنها قریه خالی از سکنه نیست قریه های زیادی است که سکوت ترسناکش هزاران قصه در دل دارد که با خاموشی حکایتش می کند

پیر زن در حالی که اشک از چشمانش میرفت مرا ترک کرد خداحافظی گرفت رفت اما این من بودم که فکر خیالم در میان ویرانه های این قریه دنبال چراها میگشت .

 

 

تحولات اجتماعی مصر باستان

تحولات اجتماعی مصر باستان

تحول اجتماعی

جامعه در مصر باستان خانواده های کوچک و بزرگ وابسته به نظام پدر سالاری را در بر می گرفت.

پسر بزرگ خانواده بعد از پدر شخصیت ارشد به شمار می آمد و وارث اصلی بود . چنین ضابطه ای در میان اتروسک هامعتبر بوده و در واقع همین پسر بزرگ  آنچه از پدر به جای می ماند یا بخش عمده و قابل ملاحظۀ آن را به ارث می برد. پدر یا  پسر به عنوان رئیس خانواده حق داشت اموال  خود را به غیر واگذار کند و یا بخشی از آن را برای هر مدتی که بخواهد به هر کسی  واگذار کند و پس از مدتی از وی پس  بگیرد. مادر خانواده که در واقع رئیسۀ آن جمع خانوادگی به شمار می آمد، از اختیارات ، اعتبار و امتیازات عمده ای برخوردار بود. در این مقطع  زمانی مصریان همانند قبطیان قدیم  که  نیاکانشان  بودند، خود را فرزندان مادرانشان می خواندند، نه  پدرانشان. این امر نشانۀ همان نظام مادرسالاریدوران بسیار کهن مصر است که به این طریق تظاهر می کرد و از قبطیان به مصریان رسیده است  بود. به سخن دیگر زن از اختیارات سیاسی  نیز برخوردار بود و می توانست ارکان سیاسی را هدایت کند و حتی بر کشور فرمانروا شود . در این صورت اگر زنی به حکومت می رسید، تاج و تخت مصر رسماً از این مادر به دختر او انتقال می یافت. در مزارع  کشاورزی ، مراکز دامپروری، کارگاه های  تولیدی و تأسیسات صنعتی و اقتصادی ، زمام داران (فراعنه- شاهان) ، کاهنان  متولیان معابد و اشراف ، نه تنها بردگان و اسیران، بلکه  مردان آزاد را نیز به کار می گرفته اند. در پاره ای از متون تاریخی  مصریان از این دسته از نیروی  کار به نام «مِرتو»یاد شده است. این  دسته از نیروهای  مولد در مراکز تولیدی ، معمولاً گروه هایی  را  سازمان می دادند که  دارای رئیسی  بود. این گروه ها  یا سرکرده ها  در تصاویر و کنده کاری های  مقابر بزرگان  به صورت کسانی  که  بر بالای  سر اعضای گروه با  شلاق  و چوبدستی ایستاده اند  مجسم شده اند. در دست داشتن تازیانه  یا چوبدستی به  معنای تلقی  دیگران یعنی سایر اعضای گروه به عنوان زیردستان، بردگان یا  فرمانبرداران است. گروهی از تحلیل گران مرتوها را بردگان و سرکردگان  آنها را صاحبان این بردگان  دانسته اند.

در ادارۀ امور جامعه در مصر باستان  دبیرانی که کارشناس قلمداد می شده اند عملکرد کارگران را کاملاً زیر نظر داشته و ارزیابی  می کرده اند. کارگران  در مدت انجام گرفتن کار آذوقۀ خود را به صورت نان، سبزیجات و آشامیدنی دریافت  می کرده اند که برای آنان متناسب با  نوع کار و تعلق برده درمقولات جوان، میان سال، متخصص، نیمه متخصص، کارگر ساده و جزء یا  نیروی  کار سالم و توانمند، سهمیه بندی  شده بود . چگونگی  سازماندهی این برنامه ها بر کسی معلوم نیست در مقاطعی که مصریان نیروهای مولد  بیش از حد نیاز در اختیار داشته اند، از بهترین و فعال ترین شان در امر تولید استفاده کرده و حتی  بیگاری نیمه وقت  نیز معمول بوده. به روایتی این کارگران می توانستند از وقت اضافۀ خود، به کارهای دیگر و در آمدزا  بپردازند و به طور موقت به مراکزی که به آنان نیاز دارند، خدمت رسانی کنند. این قبیل کارگران می توانستند از توان و ابتکار خود در امر تولید استفاده کرده و تولیداتشان را به سود خود در بازار به فروش برسانند.

طبقۀ  حاکم در مصر آن روزگار شامل نجبای  درباری و اشراف زمین دار بود که به آنان «نومارک»می گفته اند. بی تردید  این نومارک ها از اخلاف سران نوم های  فروپاشیده  بوده اند. ارباب ها دارای املاک وسیع بودند که چندین  ده و روستا  را به طور کامل در برمی گرفت. ادارۀ  امور اقتصادی نیز در واقع در دست دیوانیان  مصری  بود و گروهی از دبیران یا به سخن دیگر کارمندان دولتی و کارشناسان پیوسته براین امور نظارت می کرده اند. بخشی از این املاک اربابان موروثی و به  پاس خدماتی که این زمینداران و سایر نجبا و اشراف به  فرعون (شاه) می دادند، قطعه زمینی  را نیز دریافت می کرده اند . در مصر باستان  کاهنان معابد (روحانیان) به عنوان متولیان امور دینی  جزو طبقۀ حاکم بوده اند.تحولات اجتماعی در اواخر عهد باستانی مصر میانه به سوی ثروتمند شدن و رفاه کارکنان دولت و کاهنان حرکت می کرد و افزون بر اشراف و نجبای برده دارکارمندان و روحانیان جزء نیز می توانستند از خدمات بردگان به صورت موقت یا تمام وقت استفاده کنند. این افراد می توانسته اند گاهی دو یا سه برده را به خدمت بگیرند. بیشتر این بردگان کنیزان جوان بوده اند. این دسته از مردم مصر گرچه به رفاه متعارف و در عین حال محدودی  دست یافته بودند، ولی  نمی توانسته اند، قبور مجلل و با شکوه برای  خود تدارک ببینند، ولی  سر درقبور و سردابه های کوچک مقابرشان با کتیبه ها و نقوش آراسته می شده است. هر مصری اعم  از اشرافی و کارمند کاهن که دارای قبور مجزا و نسبتاً مجهز که جلب توجه بکند، بودند ، برسردر قبرشان متن کوتاهی به صورت کتیبه های  فشرده، بیوگرافی (زندگی نامه) آنان نقر می گردید و در فراعنه این متن مفصل، گسترده و با حروف گرانقیمت نقر می شده است. زندگی دنیوی اشراف مصری، زندگی  اخروی آنان را نیزرقم می زده و مجسم می کرده است.مقام و منزلت اشرافیت و نجیب زادگی  نیز همانند مقام فرعونی و کهانت موروثی بوده است. از اشراف و نجبا و بزرگان و صاحبمنصبان زمین و مواریث دیگر به فرزندانشان به ترتیب اولویت تعیین شده، به وسیلۀ قانون می رسید. در بسیاری از موارد و براساس اسناد، گزارش ها و روایاتی که  مصرشناسان به دست آورده و دریافت کرده اند، مشاغل مهم  لشکری و کشوری  نیز موروثی بوده است. ظاهراً در جامعۀ مصر باستان از وجود  طبقات منفک از یکدیگر همانند آنچه در فنیقیه و سومر و بابل بوده است، سخنی به میان نیامده است، ولی نظام طایفه ای  و پدرسالاری و وجود  و حضور اشراف، کاهنان، نجبا و ثروتمندان و صاحبمنصبان در رأس امور، حاکی از آن است که مصریان نیز پای بند به اصول سلسله مراتبکه رابطۀ مستقیم با مالکیت و ثروت و تعلقات خانوادگی  دارد، داشته است. هر گاه در مصر رویدادی غیرمترقبه به وقوع می پیوست، آنان که تهیدست بودند، از همه بیشتر آسیب و زیان می دیدند ، در حالی که اشراف و اغنیا می توانسته اند ، مدتی را به خوبی و خوشی  روزگار بگذرانند. این دسته از مصریان تکیه گاه مستحکمی  به نام هیئت حاکمه داشته اند که در رأس آن فرعون قرار داشت و هرگاه موقعیت فرعون رو به ضعف  و تزلزل می نهاد ، اشراف ، اغنیا و کاهنان معابد نیز آسیب پذیر می شدند.یک اصل کلی در جوامع شرقی  بیش از هر چیز معتبر و در جامعه متبلور بوده است و آن این است که مصریان نیز همانند سومریان دو رکن اصلی یعنی  هیئت حاکمه و اشرافیت زمین دار را از یکدیگر منفک و متمایز نمی شمرده اند، به سخن دیگر اشراف و اغنیا و فراعنۀ مصر متقابلاً به بقای یکدیگر می اندیشیدند. هرگاه جنگی در می گرفت و فرعون به کمک مالی نیازمند می شد، اشراف و اغنیا گره گشای او می شدند و متقابلاً فرعون در حفظ موقعیت آنان می کوشید تا آسیبی به ثروت و سرمایۀ آنان وارد نیاید. اگر فرعون سقوط می کرد، حاکمان جدید به اشراف و اغنیا هبچ گونه ترحمی روا نمی داشتند و اگر اشراف و اغنیا تهیدست می شدند، برنامه های لشکری  و کشوری فرعون ناکام می ماند و به این ترتیب این دو گروه متقابلاً در حفظ یکدیگر مجدانه می کوشیده اند. این امر یک سلسله تحولات سیاسی را در بر می گرفته است که پیوسته فرعون یا اشراف در این تحولات برنده نبوده اند.

دولت چرا از قربانیان حمایت نیکند؟؟؟


با یک مرور کوتا هم میبینیم که در افغانستان 90 در صد مردم قربانی جنگ های مختلف بود ه که در این ده سال دولتیکه بنام دموکراسی و آزادی پس از شکست طالبان روی کار شده هیچ توجه برای این جمعت عظیم نکرده و اگر صدای هم به عنوان عدالت خواهی بلند شده به نوعی توسط دولت دارها سرکوب شده است وبلاک ما از انهای که برای عدالت خواهم و احساس انسان دوستی لحظی فکر میکنند انتظار دارد که همصداشده و صدای عدالت خواهمی را بلند کنند که تا مرحمی باشد به زخمهای ژرف قربانیان